شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
در دلم شوق پرکشیدن نیستدر نگاه ترم رسیدن نیستدر و دیوار هر دو می گرینددیگر این خانه جای ماندن نیستمن نفس می کشم هنوز،ولیاین نفس ها که زنده بودن نیستدر خیالم نشسته ای، اماهر طپیدن که دل سپردن نیستهمه دیدند صبر وطاقت مناحتیاجی دگر به گفتن نیستچمدانم هنوز پشت در استپا به پا کردنم که رفتن نیست!...
پلکهایت آیه های آفرینش چشم که می گشاییگرم میشود تابستان تنم ...!!!...