پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
سرخی لبهای تو جام می نابی بودمی ننوشیدم ولی این خواب، رویای من است.علیرضا مرادی...
رویای مناسبی بودکه هیچ وقت به میدان مسابقه نرفتاسبی جوان و دوندهکه به خیش بستندتا تنهایی آدم ها را شخم بزنندرویای منجای خوبی به دنیا نیامده بود...
رنگ چشات دریای من/ زیباترین رویای مندیروز و امروز بوده ای/ همراه فرداهای من!دستی بکش بر موی خود/ آشفته شد دنیای منروی مه ات پنهان مکن/ بن بست شد راههای منهر جای قلبت حک شده/ تصویر ردپای منیک ارتباط کهنه ای ست/ بین تو و شعرای منقلبم درون سینه ات/ قلب تو در دستای منبازی زیبایی شود/ فهمیدن آوای منرحمی بکن بر این دل/ دیوانه و رسوای مندرد و دل دیرینه ای ست/ بین تو و چشمای مندر بدترین ساعات روز/ لبخند تو مأوای منآرامش دنیای تو/ پر...
...رویای من!بیا روی ابرها قدم بزنیمحالا کهخیابان های این شهرچشم دیدنمان را ندارند.........
رویای من اینست که به بازیگری ادامه دهم تا اینکه بدنم به من بگوید متوقف شوم....