متن زانا کوردستانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زانا کوردستانی
زنی ،،،
گیسوان تنهایی اش را
شانه می کشد
آینه اما،
وضوحی پیدا را
حاشا می کند!
زانا کوردستانی
و ندید
کبوتر،
کلاغ خوشه چین صلح شده است.
زانا کوردستانی
به وقت خواب شقایق
میان قیلوله ی زنبق
هراس داس می رقصد
به لای انگشتان پاییز
زانا کوردستانی
خیال کن کیهانم
اما،،،
***
دریغ از،
-یک ستاره!
زانا کوردستانی
آیینه های متحرکیم
خالی از ربطِ دوم شخص،
منفعل،
مترسکِ دشتبان...
***
آینده ای در ما،،،
--تلالو ندارد!
زانا کوردستانی
تا آن لحظه که تو به من نگفتی: دوستت دارم!
چنان خیال می کردم
که متنفرم از هرچه دروغ!
شاعر: نظیر تنها
مترجم: زانا کوردستانی
می گویند: خدا، فقط یکبار آدمی را به جهنم می اندازد،
اکنون که از دست دادنت را به یاد می آورم،
تمام غم و هم آن دنیا را فراموش می کنم.
شاعر: نظیر تنها
مترجم: زانا کوردستانی
با،،،
لاله های سرخ،
[محصورِ سیم خاردار]
پیامی ست!
***
--تو، هم می شنوی؟!
زانا کوردستانی
سَرِ کوچه،
آذین بسته اند.
***
دریغ از:
شهید!
زانا کوردستانی
در میدانِ نبرد
درخت سرو
هنوز پا برجاست.
زانا کوردستانی
جوخه ی اعدام؛
در خوابی آشفته
به تفنگش تکیه داده ست...
***
لعنت به:
--اطاعتِ کورکورانه!
زانا کوردستانی
درخت؛
از ترس ذغال شدن؛
کتاب شد!.
زانا کوردستانی