متن سرو
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سرو
مثل بلوط
اسیر بغض شبم از سحر خبر داری؟
به سمت واحه بی تابیم گذر داری!
من از قبیله سرو وصنوبر و کاجم
دوای زخم به جامانده از تبر داری؟
بهانه جوی کویرم اگرچه باران نیست
بگو بگو چه کنم؟ چاره ای اگر داری
بناست مثل بلوطی به آتشم بکشند...
خیالت راحت شد پاییز
آمدی و روزها را کوتاه کردی
من ماندم و غم های بی پایان
وشب هایی که قصد صبح شدن ندارند
وشب زنده داری هایی که فقط ماه نظاره گر آن بود
وغم هوایی که فقط خدا می داند
آمدی و خاطرات تلخ را با خود آوردی...
در میدانِ نبرد
درخت سرو
هنوز پا برجاست.
زانا کوردستانی
خوش وقت بهارو سبزه و دامن کشت
با پسته دهن شکرلب حورسرشت
در باغ مراد ماچنین سرونرست
برخاک امید ما کس این دانه کشت