متن زینب امیری
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زینب امیری
وإذا سألوک من أنا ، قل نفس
الشخص الذی رأى الله فی عینی و اسلم
«و اگر از تو بپرسند من کیستم؟
بگو همان شخصی که خدا را در
چشم من دید و مسلمان شد»..♥️
اگر از چگونگی رابطه های از راه دور
از تو پرسشی داشتند ، به آنها بگو:
«طلبت مرهمًا من بلدة أخرى لقلبی الجریح...!!!
و قبل أن أشم رائحته ، احتضننی و شفیت..»
«برای قلب زخمی ام از شهر دیگری
مرهمی خواستم و قبل از اینکه بوی آن
را حس کنم...
شبهای قدر صدات زدم و
گفتم:
یا انیس من لا انیس له
الان میگم
یا ملجأ من لا حول لهم ولا قوة
به مهربونی پناهگاه حضورت
در زمین
سخت نیازمنیدم.
مثل یک ایرانی
که میون۱۹۵ کشور
عشق به وطنش را با تموم
سختی ها به همه چی ترجیح میده
دوست دارم.
تو چقدر میان اینهمه اگر
باید شعر قیصر امین پور منی.
خدایا؛
برای قلب هایی که فقط تو را
با بغض آرمیده در گلویشان صدا میزنند
با تپش های خسته قلبشان دوستت دارند
و جز بغل و آغوش توپناهگاهی ندارند.
گشایشی عطا کن که تو تنها امید
رها شدن
از درماندگی آنهایی.
مرکز۱۱۵سیوت کردم؛
چون هر وقت ناراحتم،
هر لحظه که اوضاع جسمی و روحی
مناسبی ندارم،
حالم اورژانسیه،
با کنار من بودنت
خیلی خوب مداوا میشم!!..
اصلا تو،
فوریت های پزشکی منی.
زیر لب زمزمه میکنم
«توکلت علیک فی کل الامور»
و قلب پر دغدغه ام از فردایی که ازش بیخبرم رو
به خدایی که از همه سرنوشتم باخبره
میسپارم.
به انگلیسی میگن:i miss you
به عربی میگن:انا اشتقت لک
به فارسی میگن:دلم واست تنگ شده
ولی جدا از اینا، من به زبان خودم میگم
عزیز جآنم؛
اگه به داد تاری نگاه خسته من نرسی،
طبق تجویز چشم پزشک
دچار کوری بدتر از یعقوب میشم
و دیگه هیچکسو نمیبینم.
آدم عاشق
برگر های کوچولو با
گوشت سی درصد
تو خیابون های خزانه را
به استیک های هفتصدتومنی
اندرزگو هم ترجیح میده
مهم دلش با کی و کجا باشه:)
تو جهان مخفی منحنی لبات
کلی توت فرنگی به چشم میاد
که با نور ماه شب چهارده چشمات
هارمونی قشنگی
ساخته شده
گاهی برای تمام چیزها دیر میشود
کسی نمیداند کدام عابر
پشت باجه تلفن جا ماند
و کسی دیگر نفس نمی کشید که
جواب تلفن را بدهد
و باران همچنان و همچنان
بارید
برای کسی چشمای قشنگت
را بارونی کن
که تو سی سالگیت
برای خنده هایی که
برای تو ساخت
احساس خوشبختی کنی
نه اینکه بابت اون روزها
آه پشیمونی بکشی
قسم به صدای نفس های خاموش
میان
برگ های سبز
لا به لای همین
آینه های به بهار نشسته
زندگی از نو شروع میشود
نگران زرد رنگی های نیامده
نباش
فرشته مرگ امروز سراغ آدم های
دیگه رفت
و خدایی که از روزهای خوبش
نا امید هستیم
به من و تو دوباره
بیست و چهار ساعت فرصت
زندگی داد
حداقل با طلوع دوباره ات
ثابت کن لایق این
نفس کشیدن بودی
من اونقدر دوست دارم
که هر وقت داشتی از چشمام
سقوط میکردی
قلبم رو پنجه هاش ایستاد
و قبل از افتادنت بغلت کرد
برای همینه که تو
گوشه نشین
قلبم شدی
لن أعانق صورتک فی یوم آخر
لأننی أعلم أنک ستستلقی
بجانبی ذات لیلة
وفی تلک اللحظة
سأقبل جبینک.
***
یک روز دیگر عکست را در
آغوش نخواهم گرفت
چون می دانم یک شب
کنارم دراز می کشی
و در آن لحظه پیشانی
تو را می بوسم.
اخم که میکنی
تداعی میشود برایم
قهوه قجری
همانقدر تلخ میشوی
و به همان اندازه خواستنی!!!
آری
پینه میان ابروانت دلبرانه
اهل قاجار من است