سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
خیلی سخته دلتنگ کسی باشیبا رفتن ب سر مزارش اروم بشی...
فرشی به زیر ِپای تو از سبزه زار بود من بودم و تو بودی و فصل ِبهار بودافتاده بود، ماه در آغوش جویبار خیره، نگاه ما به دل جویبار بودزلفت نمی گذاشت ببینم تو را درست ! من تازه کار بودم و او کهنه کار بوداز من هزار پرسش ِپوشیده داشتی انگار شب نبود که روز ِ شمار بودبا هم گره زدیم به نرمی دو سبزه را دل در درون سینه ی ما بی قرار بوددستان ِما به گرمی هم احتیاج داشت چشمان ما به سُکر ِتماشا دچار بوددلهای سر به راه ِمن و تو در آن بهار مانند ...
چند بیت از غزلمن از پیش تو رفتنی نیستماگر می توانی کنارم بزنتو دار و ندار منی، پس بیابه جرم نداری، به دارم بزنسرت خورد بر سنگ روزی اگرسری هم به سنگ مزارم بزنقراری اگر داشتی با شراببه یاد دل بی قرارم...بزن...
زنده را تا زنده است باید به فریادش رسیدورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود...