میان تمام آنهایی که نزدیکند اما دور نیستی اما نزدیک ترینی . . گاهی دلم کنج دنجی می خواهد و کمی سکوت تا بنشینم و داشتنت را قطره قطره یاد کنم که چطور تمام قد تکیه گاه ویرانه های دلم بودی و من دخترکی که رها از هر دردی روی...
من این شهر را از بَرَم درست مثل کفِ دستم و هیچوقت یادم نمی رود در کدام نقطه ی این کفِ دست بود که دیدمت و شدی یکی از خطوطِ پیشانی ام عمیق ترین خطَّم عزیزترین خط... .
تو آن سان عاشقانه در رگ هایم دویده اى که بى تابانه مى رقصد نبض ام و فریاد مى کشد قلب ام چه درون ام غوغاست . زاد روزات مرگِ شبِ من است . عزیزترین ام مبارک ات باد