متن امین غلامی شاعر کوچک
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات امین غلامی شاعر کوچک
به کام دل نمی گردد جهانم،
اگر در روزگارم تو نباشی.
ای دلیل بی قراری های من چشمان تو.
پس بیا از من مگیرش آن سیه چشمان خود.
بار خدایا به بزرگی و بخشدگی و مهربانیت قسم. خودت سرزمینم ایرانم وطنم پاره تنم ایران جانم را از بیم دشمنان محفوظ بدار و یاری کن این شیر مردان سرزمینم را تا بتوانند از خاک و جان و وطن و ناموس مان دفاع کنند...
الهی آمین، آمین یارب یارب العالمین......
جز وصل تو
از خدا نخواهم حاجت.
انتظار تو مرا کشت کجایی..؟ بازآ
بیا پایین این دلتنگی های هر شبم باش.
چشم او.
ساکن دلم است و بس.
آن پریشان زلف تو،
برده دل و دین همه دنیایم را.
قلب خود گم کرده ام در لابه لای چشم تو.
بازا و پسش ده آن گمشده قلبم.
کاش میشد که کنارت باشم.
چشم در چشم تو و محو تماشای تو باشم.
مثل هر شب. شب من بی تو چقدر بارانیست.
چشمت آشوبگر خلوت تنهاییِ ماست.
در خیالم با وصال تو خوشم.
ازخیالم پس نگیر، وصال خویش را.
آشوبم و آن زلف پریشان تو آرام دل ماست.
تو قشنگترین دلتنگیِ پنهان میان قلبمی
کار ما نیست و نباشد.
ز تو دل کندن و دوری.
بیا با هم بسازیم این جهان را.
جهانی که به میل هیچکس نیست.
با این حال پریشانم.
تا ویرانگی پای عشقت میمانم.
به رسوا شدنش می ارزد.
عاشق چشمانِ تو بودن.
با این حال پریشانم.
پای عشق تو میمانم تا ویران شوم.
جوری دلتنگ توام که خدا میداند.
خدا که هیچ کل جهان میدانند.
پنهان شده در سینه ی من درد عجیبی.
جز چشم سیاه تو مرا نیز نباشد طبیبی.
یادم نیست شبی یاد ز چشمت نکنم.
یاد چشم تو و چشمان خودم تر نکنم.
غیر دلتنگیه تو.
نیست هوایی به سرم.