لبخند_تو چیزی شبیه ِ عطر نان است قدری بخند ای خندههایت جانِ عاشق
پدر عزیزم شاید عطر نان هایی را که می آوردی فراموش کرده باشم. اما! عطر صبوری هایت را از دوران کودکی تا همیشه به یادگار دارم.
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم تو را به خاطر عطر نان گرم، برای برفی که اب می شود دوست می دارم تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم اندازه قطرات باران، اندازه ی ستاره های اسمان دوست...
من به تمامِ چیزهایی که از تو خاطره ساخته اند ، ایمان آورده ام به ساعتِ شماطه دار رویِ میز ، به عطرِ نان ، و سَر رفتنِ قهوه یِ اولِ صبح ، به شوقِ زنگ هایِ وقت و بیوقت ، به جوهرِ آبیِ خودکار و به تمامِ اتفاق هایِ...