پشت پنجره رفتم بادی بخورد خاطر من بوی دلتنگی از اندوه کسی می آمد تو نگو خاطر من بار چرا تب دارد؟ لعنت به خودم من همان یک نفرم!
یادش همه جا هست خودش نوش شما ای ننگ بر او مرگ بر آغوش شما شمشیر برآن دست که برگردنش است لعنت به تنی که درکنارتنش است