باران که میبارد،مرا یاد تو می اندازد،یاد تو ،که هر پاییز،هر بهار،هروقت باران می آمد، پی بهانه ی با هم زیر باران بی چتر قدم زدن،در خیابانها پرسه زدن،میگشتی،مثل موش آب کشیده میشدیم و باک مان نبود،بی پروای نگاه از سر بهت مردم،و سر تکان دادن هایشان،"که این دیوانه ها...