هیچ کس نمی دانست که این زن دراین سالها چه کشید آرام شکست وبه اندوه عشق رسید
لذت دنیا کم نبود اگر غم نبود .... تهی از زندگی با خیال تو زنده ام ... بی تردید آرزوی منی دل زنده به امید دیدارت می گذرانم ثانیه های مرده را
بنشین پای گهواره ی دل شاید تاب بیاورد زندگی درمقابل چشمانت دست وپا نزنم مرداب آرزو را
تنی به آب شعر زدم شُر...شُر اشک
چشم فرو بستیم قایم شد موشک بازی بازی جان باختیم
در کالبد خودم بهترین خودم روزگار آفتاب پرست
خاطره یعنی؛ لبخند من درخیال تو…