شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
با چهره ی دوستانم آمده انددر رابطه ام چادر می زنندو کمی بعدرفته انددر ادارهفاصله ی تنهایی ام،با همکار بغلیپنجاه سانتی متر استدر صف نانفاصله ی تنهایی ام،با همشهری جلوییپانزده سانتی مترو در خانهبه وقت بوسیدنفاصله ی تنهایی ام تا توتنها پنج سانتی متر استپدرم تا پنجم ابتدایی درس خواندهمن تا ترم آخر کارشناسی محیط زیستفاصله ی تنهایی ام با اویازده سال استاز دوستانمیکی راستی ستیکی چپیو من سمت بی راههما...
تصادفِ زیبایی هاستاینگونه کهپروانه هابه اشتیاقِ رنگِ چشمتبه شیشه ی عینکت می خورند._محسن بیدوازی_کتاب غم های تزئینی...
ما که خودمان را پنهان می کنیمدر تابستاندر چمدان های نقره ایدر سفرهایی به سمت شمالدر عکس های دسته جمعیدر باراندر شادیِ مرطوبِ دریایی در رامسررنجچگونه آدرس ها را پیدا می کند؟...
تنها رسالت من در جهاندوست داشتن توستببخش اگربه جنگ و گرسنگی و ترسفکر کرده ام......