متن محمد خوش بین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات محمد خوش بین
در لحظه دیدار تو یک حادثه عالی بود
حیف که جای تو در زندگی ام خالی بود
زندگی بدون تو غم شدن اش حتمی بود
با تو ولی بر همه غم های دلم ختمی بود
آه از نفسی سینه تفدیده که درگیرم کرد
آه از این بی تو نشستن ها...
به رنگ آسمان چشمان نازت ساده می بینم
خدا هر آنچه زیبایی ست برایت داده می بینم
آه از این نفسی که در سینه درگیر تو شد
نفس نفس هوای تو در سینه مانده می بینم
هیچ میدانی نغز آهنگ قدم های تو را
تکو تک تک تکو تک تک...
چشمان ناز تو را به رنگ آسمان ساده می بینم
خدا هر آنچه زیبایی ست برایت داده می بینم
تو آنقدر زیبایی که زیبایی تو را حد نیست
تو را ای دختر زیبا خیلی فوق العاده می بینم
تو هیچ میدانی صدای نغز آهنگ قدم هایت
تکو تک تک تکو...
دلم خیال دیدنت لحظه به لحظه میکند
ببین که آرزوی تو لحظه به لحظه میکند
کودکِ بیقرار دل میتپد در هر طپشی
خواهش دیدار تو را لحظه به لحظه میکند
بار دیگر همصدا شدن زنگ ها با مرگ
ماه رفت و باز آرزوی پلنگ ها با مرگ
یک جرأتی می خواهد از جنس خلیج
مثل رو به رو شدن نهنگ ها با مرگ
مثل غزل آلا که سر به سنگ می کوبد
سود می برد از نسبت سنگ ها با...
مرا عشقم صدا کن تا بریزم عشق سراپایت
مرا آن نیمه دیگر بدان بر روح تنهایت
که مست در کوچه یادت هم اکنون سخت ویرانم
کمک کن عاشقت اکنون رها گردد ز غمهایت
به یادت پرسه خواهم زد غریبانه در این شب ها
کمک کن یک شبح باشم درون غار...
بار دیگر دل شکست غم های دل از حد گذشت
این همه سال انتظارت بر دلم چه بد گذشت
هیچ کس از شانه هایم باری از غم بر نداشت
هر که آمد مثل آهنگ غم به تکرارم گذاشت
اشک ریختم باران شود گریان تماشایت کنم
کاش بودی در کنارم خندان...
فصل پاییز آمده ست قرص دل ماه کجاست ؟
در بر مجنون مست لیلای دل خواه کجاست ؟
خون به دل ماه نکنید نبض ماه می شکند
در این سقوط عاشقی بگو بلور آه کجاست ؟
در ره عشق جان میدهی جانت کجاست تا بدهی
حلقه به حلقه میزنی دارت...
دوباره پاییز آمده قرص دل ماه کجاست ؟
برای مجنون زمان لیلای دلداده کجاست ؟
خون به دل ماه نکنید نبض ماه می شکند
در این سکوت عاشقی بگو بلور آه کجاست ؟
در ره عشق جان میدهی جانت کجاست تا بدهی
حلقه به حلقه میزنی دار تو روی چاه...
شب رسبد ماه قشنگ بیرون نمی آیی چرا ؟
همچو لیلی در بر مجنون نمی آیی چرا ؟
روزها گفتم بیا گفتی که آفتاب پیش توست
آفتاب رفت و نیست اکنون نمی آیی چرا ؟
آسمانم در سیاهیست وقتی قلبم از تو خالیست
بی نهایت کردی دل را خون نمی...
🍁با چشم تو درگیرم🍁
در چشم زیبای تو صد ها سگ پاگیر است
من اسیر تو و این قسمت و تقدیر است
گفتن از چشم سیه باعث تفسیر تو باشد
این چشمه رازیست که با چشم تو در گیر است
من گم شده در گم شده ی عشق تو هستم...
به رنگ آسمان چشمان آبی ت را ساده می بینم
خدا هر آنچه زیبایی ست برایت داده می بینم
به دارم میکشد آن زلف شبگیر تو ای گل
وقتی به روی شانه هایت موی افتاده می بینم
نمیدانی صدای نغز آهنگ قدم هایت
تکو تک تک تکو تک تک به...
صدای چک چک خون از سر زلفت پریشان تر
صدای هق هق از خون گریه های تو خروشان تر
برقصان و به رقص آور عروس خون و زیبایی
برقصان ای با وجود این همه داغت تماشایی
یک عاشق برای خودش ربنا می گفت
هی گریه می کرد و خدا خدا می گفت
آنقدر که گریه کرد تا گریه از ما گرفت
نوکری از اشک خود ویزای کربلا گرفت
حضرت عشق اشک عاشق ارمغان دارم
من از هزاران مرگ تدریجی نشان دارم
من برای تو خبرهای فراوان...
آن مرغ خوش آوازم که دنیایم قفس گشته
غم هجرانت آوازی در این سینه نفس گشته
نمانده طاقت و تابم نظر کن سوی من امشب
سرابی بود بی پایان نشانت خار و خس گشته
من و شب های تنهایی سراسر هر دو را جنگم
به خون دل می غلطم به...
از مسیر کوچه ها گرگ خطر گرفت ترا
پری خوب قصه ها یک دردسر گرفت ترا
طلسم یک زن سیاه با ورد جادوی سیاه
پر از نفرت و کینه ها از پشت در گرفت ترا
برف سرازیر شده از آخر ماه بهمنی
جوخه جوخه دروغ های کلاغ خبر گرفت ترا...
گرگ خطر برده ترا غذای توله می شوی
دنیای غم برده ترا هق هق گریه می شوی
مثل تو مثل بره ای که با گرگ شد بزرگ
راه فراری نیست ترا آخر دریده می شوی
تو را چگونه بیابم کنارم اگر که نباشی
تو را چگونه بخوانم غزل اگر که نباشی
بی بوسه ات چگونه شب را به سحر رسانم
تو را کجا بیابم در غزل اگر که نباشی
تو مهربان منی پر و بال و استخوان منی
کلاه قدر ندارد به شانه ات سر...
پرچم عشق
آنکس که به یادت شده مسدود منم
از عشق تو دیگر هیچ نیاسود منم
سیب دندان زده از عشق تو خورده
پرچم عشق را از آن افزوده منم
جانم انگار فقط پای تو باید برود
از عشق تو بر ماتمش افزود منم
روزی که به شیطان تو بها...
🍁شهر سنگستان🍁
حالا این من و این دست یخ بسته و تنهایی
عاشق کش ای تلفیق خنجر و خون و زیبایی
از تو هنری غیر شکستاندن دل ها نیست
والله این چنین راه و روش در خور ما نیست
قدر هق هق ات شانه برای سر نهادن نیست
این افتاده...
آسمان قلبم ابری ست ماه زیبایم کجایی
تنم یخ بسته سردست گرمی جانم کجابی
به طول شعر کوتاهی بیا امشب کنارم باش
بی تو مگر غزل شود ؟ غزلخوانم کجایی
بیا بازم رها کن بند و بار از پیرهن ات را
به عطرت کن معطر باز فضای پیکرت را
که...
بی تو منم تنها ترین تنهای بی کس
بیا بانوی من ، به فریاد ، دلم رس
بیا تو هر چه می گویی لایقم من
به چشمانت بگو عاشق کشی بس
-