من ...زرد شدم ...خشک شدم ...بس که ندیدی پاییز زمانیست که در باغ نخندی
چشمهایش قهوه ای بود و به حق فهمیده ام قهوه از سیگار و قلیان اعتیاد آورتر است
سرش به شانه ی من بود و درد دل می کرد همین که وقتِ غمِ من رسید، خوابش برد! .
چشم هایش قهوه ای بود و به حق فهمیده ام قهوه از سیگار و قلیان اعتیاد آورتر است...
چشمهایش "قهوه" ای بود و به حق فهمیده ام "قهوه" از سیگار و قلیان اعتیاد آور تر است
زمان روزه شکستن اذان مغرب نیست به آب لب نزنم تا از آن من باشی ...
مثل حال خوب پایان جدایی از کسی گریه ی ذوق است باران بهاری، شک نکن
ای فدای صورت ماهت که رؤیت کردنش "عید فطر" مردم است و "عید قربان" من است
ای فدای صورت ماهت که رؤیت کردنش عید فطر مردم است و عید قربان من است
هر لحظه دلم را غم یک حادثه لرزاند سال نود و درد عجب سال بدی بود
زمان روزه شکستن اذان_مغرب_نیست به_آب_لب_نزنم_تا_از_آن_من_باشی_...
سر از قنوت کسی در نیاوری جز من از این شبی که شب آرزوست میترسم
هر لحظه دلم را غمِ یک حادثه لرزاند سالِ نود و درد عجب سال بدی بود ... .
ای فدای صورت ماهت که رویت کردنش ... عید فطر مردم است و عید قربان من است ...
لب تر نکن اینقدر که زجرم بدهی باز یک مرتبه محکم بغلم کن که بمیرم