پشیمانم ز این راهی ، که تا اکنون در آن بودم گرفتار غم عشقی ، به یک نامهربان بودم
چه خوش است آنکه شبی سرزده چون ابر بهار از ره آید به بر عاشق غمدیده نگار مفهوم: چه خوب است که شبی سرزده و ناگهانی همچون ابر بهار دلبر به نزد عاشق غمدیده بازآید.
شعر: پیراهن مشکی من ، بیرون نمی آید ز تن تا آن دمی پوشانده باید پیکرم را در کفن مفهوم: پیراهن مشکی من از تن بیرون نمی آید تا آن لحظه ای که جان داده ام و باید کفن بر من بپیچند. ( پیراهن مشکی که بعد از رفتن دلبر...
روز دختر بهانس،واقعا بهانس که تولد یکی از بهترینای عالم یادمون بمونه ، والا ، دختر که یه روز و شب خاص نداره ، مثل اینکه یه گلدون خوشگل و حساس داشته باشی و بخوای سالی یه روز بهش آب بدی ، خشک میشه خوب ، پژمرده میشه ، دختر...
زن ها ، ضعیف نیستند ، ظریف اند ، و خاصیت زن بودن است این ظرافت... زنانگی زن ها را زیر لباسشان جستجو نکن ، آناتومی را با زنانگی اشتباه نگیر لطفا! از انگشت کوچک تا آرنجش را طلا نگیر و با افتخار باد نینداز توی غبغبت که «بله ،...
علم بهتره یا آغوش؟ فصل اگه بهار باشه یار اگه کنار باشه بادِ آروم اگه پرده رو تکون بده بوی بارون اگه قاطی بشه با بویِ عطرِ تنش تو بگو کل دنیا یا آغوش؟ تو بگو بهشت یا آغوش؟ آغوش! آغوش!