شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
از مشرق نبض احساست،طلوع مهر را،به نظاره می نشینم!زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
صبح هاخورشید بیدارم میکندتا با همدنبال تو بگردیمدرکدام مغرب آرمیده ای کهدر هیچ مشرقیطلوع نمیکنی.....
دستهای تو کلید صبح است که سوی مشرق میچرخد و سپیدی را از پس نردهی سایه روشنبه سوی پنجرهها میخواند ......
ز هر چه غم است گشته بودم آزادفریاد از این دام زمانه فریادناگاه کمین گشود از مشرق دلیلدای سیاه گیسوانت در باد...