بیشترین تأسف من در زندگی از این است که در زمینه فکاهیات و طنز، اثری از خود بجای نگذاشتهام.
اگر وجود خار در گل مایه اندوه ماست، وجود گل در کنار خار باید مایه شادی ما باشد.
دوست واقعی از روبرو به تو خنجر می زند.
عاشق شوید و بلندهمتی را پیشهی خود سازید، زیرا اینها بالهای نیرومندی هستند که شما را به قلههای بلند کامیابی میرسانند.
پایین تنه دلیلی است برای آنکه چرا انسان خود را به آسانی خدا نمی انگارد.
همه آنچه در خلقت است، در درون شماست و هر آنچه درون شماست، در خلقت است. طبیعت با آغوشی باز و دستانی گرم از ما استقبال کرده و می خواهد که از زیبایی اش لذت بریم. چرا انسان باید آنچه را در طبیعت ساخته شده از بین ببرد.
به من بگو و من فراموش خواهم کرد. به من یاد بده و من به خاطر خواهم سپرد. مرا درگیر کن و من خواهم آموخت.
می خواهم زبان به ستایش آنکس گشایم که در پی آتشی است تا خویشتن را پروانه وار در آن بسوزاند.
دو عاقل ممکن است بر یک چیز اتفاق کنند اما دو جاهل به یک کار سازگار نشوند.
والاتر و برتر از خویش بساز؛ ولی نخست باید خود را ساخته باشی، استوار در جسم و روح. مبادا تنها خود را تکثیر کنی، که بایست چیزی والاتر بسازی.
کسی که روح شادی دارد، همیشه وسیله خوبی برای شادمانی و خنده پیدا می کند.
کسانی به خرد دست یافتهاند که گمان نمیبردهاند دارای آن هستند.
ناخودآگاه هریک از ما به نامیرایی خود یقین دارد.
نوع دیگری از اعتیاد بهفخرفروشی، این است که ارزش خود را بیش از قدر واقعی، تخمین بزنیم.
در بین تمامی مردم تنها عقل است که عادلانه تقسیم شده، زیرا همه فکر می کنند به اندازه کافی عاقلند.
زیستن در ترس اصلا خوشایند نیست. همان گونه که مونتنی میگوید:چیزی نخواهد گذشت که درد و رنج به سراغم خواهد آمد، و نیازی نیست که با شری به نام ترس آن را جلو بیاندازم و تشدیدش کنم، کسی که از درد و رنج میترسد، پیشاپیش متحمل درد و رنج ترس...
اغلب با اعتماد به نفس گفته میشود که خاستگاه انسان هرگز شناخته نمیشود،باید بگویم که نادانی بیش از دانش، به انسان اعتماد به نفس میبخشد: آنها که کم میدانند ادعا میکنند این یا آن مساله هرگز توسط علم حل نخواهد شد.
دیوانگی یعنی انجام کاری دوباره و دوباره و انتظار نتایج متفاوت داشتن.
انسانها نادان به دنیا میآیند، نه ابله؛ شیوهی آموزش است که آنها را ابله میسازد.
از دیروز بیاموز، در امروز زندگی کن و به فردا امیدوار باش. نکته مهم آنست که از پرسشگری باز نایستی.
یک ساعت از عمر گذشته را به هیچ قیمتی نمیتوان بازگردانید، اما با دادن چند قطعه پول ناچیز میتوان تجارب تمام عمر بزرگترین عقلای عالم را تصرف کرد.
اگر تمامی ما قدرت جادویی خواندن افکار یکدیگر را داشتیم، نخستین چیزی که در دنیا از بین می رفت عشق بود.
دو چیز ذهن مرا به خود مشغول ساخته و موجب برانگیختن دائمی تحسین و شگفتی ام شده است: آسمان پر ستاره بالای سر من و قانون اخلاقی در درون من.
من از حرف زدن با دیوار آجری خیلی خوشم می آید ، در تمام دنیا تنها چیزی است که با من مخالفت نمی کند.