بیا بیا که شدم در غم تو سودایی درآ درآ که به جان آمدم ز تنهایی
دیگرانت عشق میخوانند و من سلطان عشق ای تو بالاتر ز وهم این و آن بیمن مرو
ای مونس روزگار چونی بی من ای همدم غمگسار چونی بی من من با رخ چون خزان خرابم بیتو تو با رخ چون بهار چونی بی من
ای ڪه مسجد میروی بهر سجود... سربجنبد،دل نجنبد،این چه سود...!!؟
پرسید یکی که عاشقی چیست؟ گفتم که چو ما شوی بدانی..!