متن نسرین شریفی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نسرین شریفی
نیایش
حضرت شب صدا میزند
واگویه میکند و چه عاشقانه
مرهمیست بر دل زخم خور ده هر آن که عاشق است
قد بلندی دارند کوچه پس کوچه های شب
و عجب صبری سبز
می نشینی بر سکوی کاه گلی کوچه
و نور نیز رو برو یت
و آغوشش برایت باز...
آبادی همین نزدیکیست
میشود جا نگذاری مرا
نیت، دور زدن است
از نوع دور قمری
قلعه ای بسازم با فونداسیون عشق
رئیسش تو باشی ، زیر مجمو عه اش من
مهم نیست نقادی این پروژه
روزی را می بینم که همان نقادان این آبادی را موزه عشق خواهند کرد
نسرین...
نیمه شب است و درگیری ذهن و تلنگر دل و سو سوی قلم
درب خانه شان باز و پذیرای مهمان
دلچسب است ، گشت و گذار در این وادی
ذهن میگوید و دل دلبری میکند و قلم ایستاده به خدمت دست
میشود بهتر از این عشاق و معشوقها
در دنیای...
خدایا، من جا مانده و غفلت زده از میخانه خویش را
جا دهی ، یا ندهی ،مرا کاری نیست
من همان. عاشق دلباخته و سوخته گناه
اسکان کرده در کوچه بهانه های بخشش توام
نسرین شریفی
اندکی صبر حالم را خوب میکند
و چه زیبا، جلوه گر است روحیه بعد از صبر
گویی. بر تخت پادشاهی جلوس
زده ای
و حتی، چشمان درشت خداوند هم به تو می خندند
آری دوست من
صبر. فقط کمی صبر
نسرین شریفی
تقدیر گناهی ندارد،
نمیشود همیشه او را گناهکار دانست،
و
تقصیر قسر در برود
گاهی باید
قلاده به گردنِ تقصیر انداخت
نسرین شریفی
نیایش
خدایا ای رفیق همیشگیم
بایادتو تار تار بدنم شکوفا میشود
ولی بازهم در این دنیای وانفسا و روزگارغریب تورا گم میکنم
درمنجلاب نفس اماره، بدجوری زخمی میشوم
آنجاست که دوباره یاد تو می افتم
ای ناجی جسم و روح و روانم
و چه آرام میشوم با یاد تو
و...
بازوان شیشه ای دوست داشتنهای بودار را دریاب
بعضی آدمها،شهد عاطفه ات را می نوشند
نسرین شریفی
ای عالم عشق محتاجیم همه
به شکفتن عشق در دلها
به نگهداشت عاشقی هایمان
و
به ستایش جهان سراسر ازرازهای عشق تو
که آن هم از تو بر می آید برای وادارکردن ما بندگان ناسپاس
دعایمان کن که سخت محتاجیم
🌹درود ، خوش پگاه🌹
نسرین شریفی
سخن عشقبگویید که مدهوش شوم
دیوانه و سرمست و فراموش شوم
آنچنان غرقِ تمنای وصالش بشوم
که هّمّش
زنده شوم، مرده شوم،نوش شوم
نسرین شریفی
منم و یک دل سیررویا
این رادیگرنمی توانیدازمن بگیرید
میتوانم درقاب پنجره تنهایی خویش
باقی بمانم با خاطره های بافته شده رویای خودم
دلتان جزبگیرد مردمان شهر با زمختی قلبهایتان
نسرین شریفی
نسیم برحلقه گیسوی تو رد شد
دل ما برد
نسرین شریفی
پاییزاین دخترکِ زیبارویِ بارانی کّم کّمّک چمدانش رامیبنددوگونه هایّش هم خیسِ اّشک ازهجرانِ رفتنست؛
(گونه هایتان لبریزِاشکِ شوق باد)
نسرین شریفی
کاش میشد با فوت کردن درش آورد
و
آویزانش کرد
تا هوایی بخورد
جانی تازه بگیرد
آری
دل را می گویم!!
نسرین شریفی