پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بگو غروبِ نفسگیرِ جمعه نیست کنون /از انتظار و دعا هِی سخن نگو باران !«آرمان پرناک»...
چشمهایت را از من نگیربا آن مردم حرفهای زیادی دارمباید بدانند کهحتی هنوز همدر دورافتاده ترین سلولهایم«تو» ترشح می شود...چشمهایت را از من نگیربا مردمی که به من آموختنددریا می تواند قهوه ای هم باشد...چشمهایت را از من نگیرحتی اگر در زیر پلکِآن بهانه های تغزلنفسگیر می شود هستن...جلال پراذران...