نَقشی که آن نمی رود از دِل نشان توست
دلتنگ توام، ای تو همانی که ندارم
وآن که ما را غَمش از جای بِبُرده ست، کجاست؟
ای دل ، به سردمهری دوران صبور باش...
موی سپید را فلکم رایگان نداد...
من از کمند تو تا زنده ام نخواهم جَست
دعای بی کسان را می خَرد آخر خدا یک شب ...
دو روز باقی عمرم فدای جان تو باد..
مثل هر شب تا سحر در خود مُرورش می کنم ...
خودنمایی کی کند آن کس که واصل شد به دوست....
شادی عشاق جز با سوختن ممکن نشد ..
هر که مقصودش تو باشی تا نفس دارد بکوشد..
در دوردست خودم،تنها نشسته ام....
ربود هوش مرا چشم او به سرمستی...
گلزار کند عشقت ، آن شوره ی خاکی را...
گِرد آن خانه بگردم که در او خلوتِ توست...
مرگ بِه هست از دوا، خسته دل خراب را...
شهرِ بزرگ است تنم ! غم_طرفى_،_من_طرفى..
مگر عمری که هر گه می روی دیگر نمیایی؟!
با دل پرخون دهن از شکوه بستن مشکل است....
آدم ها جهنمِ دست سازِ خویش اند ..
رَنج تو بر جانِ ما بادا مَبادا بر تَنَت...
نباید دل به هر کس بست، اما دوستت دارم..!
یادم نکنی، از آن به فریاد آیم...