رفت...بیهوده برف می آید آسمان دیر قند می ساید
دردم همه در مصرع بعد است من ماندم و او رفت و نیامد...!
دلبری با دلبری دل از کفم دزدید و رفت هرچه کردم ناله از دل , سنگدل نشنید و رفت
من اونجایی شکستم که دوست داشتن منو فهمید ولی نخواست ، نذاشت ، رفت
عاقبت دیدی که ماتت کردو رفت
بیایید بیایید که جان دل ما رفت بگریید بگریید که آن خنده گشا رفت