پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
به دریا میزنم دل را نیازی نیست ساحل رامن از طوفان نمیترسم چو آغوش تو را دارماعظم کلیابی بانوی کاشانی...
گفته بودی که چرا خوب به پایان نرسید؟راستش زور من ِ خسته به طوفان نرسید...
ندید در دل شوریده ام چه طوفانیست...
قفل قلبم وا شد / عشق تو دوا شد / با یه لبخند / در دل طوفانی به پا شد...
رفتنت اول طوفان نفس تنگی هاست بنشین شهر دلش باز هوا می خواهد...
در نگاهت رنگ آرامش نمایان می شود/ آه می ترسم که دارد باز طوفان می شود...