تو را کسی که شد آیینه دار ، می فهمد کسی که می کِشد از خود کنار می فهمد نه هرکه از مِی و میخانه دَم زَنَد ،تنها شراب را چشمانِ خُمار می فهمد تویی که لحظه به لحظه دلت تَرک خورده ست! سکوتِ خونینت را ، اَنار می فهمد...
در جادهی خیال! عبور ِتو؛ بی مجوز قانونیست...
روز،،،/حیران شد/حیران،،،/از کنارش/عبور کرد/محبوبه ی شب