عشق در جان سنگ فرهاد می تراشد
دوسِت دارم مَجنون تَر اَز لیِلی،شیرین تَر اَز فَرهاد ️️️
من خداوند بیستون بودم تو به فکر کدام فرهادی؟! .
فرهادم! اما چند سالی دیر فهمیدم افتاده دست دشمنانم قصر شیرینم...
عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیست تا کَسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست
نانوا هم جوش شیرین می زند بیچاره فرهاد
ماتم فرهاد کوه بیستون را سرمه داد من چه بی شرمم که دارم ترزبانی می کنم
همچو فرهاد بود کوه کنی پیشه ی ما کوه ما سینه ی ما ناخن ما تیشه ی ما
دل کندن اگر آسان بود فرهاد کوه نمی کند/ دل میکند...