پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گلویِ اتفاق را فشردم؛تقدیر ناله کرد! شیما رحمانی...
پرنده؛ ناله هایش را زِ گوشِ ابر پنهان کردولی؛ باران حواسش بودو غم؛ در شهرِ بی دردان شده سِیلان!شیما رحمانی...
ناله به دل شد گره، راه نیستان کجاست؟سینه به من شد قفس،طرف بیابان کجاست؟در تف این بادیه، سوخت سراپا تنممزرعم آتش گرفت، نم نم باران کجاست؟خوب و بد زندگی، بر سر هم ریختندتا کند از هم جدا، بازوی دهقان کجاست؟در تَف این بادیه، سوخت سراپا تنممزرعم آتش گرفت، نم نم باران کجاست؟اشک در آبم نشاند، آه به بادم سپردعقل به بندم فکند، رخنه ی زندان کجاست؟…...
بساط خود راجمع کن ای پاییز !زیبایی ات رامدیون برگ های نیمه جانی هستیکه اسیر سنگ فرشخیابان ها شده اندصدای ناله ی برگ ها به گوش می رسدوحشت مرگ از نگاهشان پیداستبساط خود را جمع کن ای پاییزکه قدم زدن در هوای تودیگر عاشقانه نیستمجید رفیع زاد...
تاریکی شبموهایت را به خاطرم می آوردو سکوتشچشم هایت راآنگاه که تو پلک می بندیو من چون ناله ی مرغ سحرخیزپر از فریاد می شوممجید رفیع زاد...
دل ناله کند از من، من ناله کنم از دلیارب تو قضاوت کن، دیوانه منم یا دل...
خواب دیده امماه خود را از بستر شببه دار آویختهناله ناله می زدم...از عمق وجوددستهایم گریبانم را رها نمی کردندگویا ادامه ی داستان را نمی خواستندهمان دستانی که تو را نداشتن را بلد نشدند.کاش خواب بود!کاش سرانجام مرگ ماه بود....
جز ناله به بازار تو دیگر چه فروشیماینست متاعِ جگرِ خسته دکانها...
بی شکاز صدای شلیک تفنگ تورساتر استآخرین ناله ی من...
سرم را که از ناله های آسمان خالی کنمبرای پر شدن از تونفس نمی کشمبیاوقت سکوت مندلیل کلمات نگفته ی من باش ....
الان زنتون از دست گرما ناله میکنه ولی اگه دو ملیون بهش بدید که بره خرید نه تنها هوا خوبه بلکه آفتاب ویتامین D داره و برای بدنش لازمه...
بزن جا غصّه هایت را چو در جا می زند بیرونکه از دستت اگر در رفت از پا می زند بیرون!بخاری برنمی خیزد ز یاران سمرقندیکه حافظ نیمه شب مست از بخارا می زند بیرونمن از آن حُسن روزافزون که یوسف داشت دانستمچرا هر شب به ترفندی زلیخا می زند بیرونهنوز این نکته افکار مرا مشغول خود کرده ا ستچه تصمیمی ز فکر بکر کبریٰ می زند بیرون!؟گر از آن جا که می گویی برون زد ناگهان موییبه اصلاحش مکوش امشب که فردا می زند بیرون...!مگیر آن روی را ...
مادربزرگ همیشه میگفت درد تن یک جا نمی ماند! کلیه میزند به کمر، کمر میزند به پا، پا میزند به قلب، میگفت درد هی توی تنت تقسیم میشود.اما درد روح، قُلمبه میشود یک جا امانت را میبرد! هرکسی هم که از راه برسد و بپرسد چه مرگت است؟! فقط میشود دستت را روی زانو و کمرت بگذاری و ناله کنی که تیر میکشد....
من و تو می دانیماشک و لبخند همه زندگی استناله و آه و فغان زندگی استآمدن زندگی استبودن و ماندن و دیدن همه یک زندگی استرفتن و نیست شدن زندگی استاین همه زندگی استمن و تو می دانیمزندگی، زندگی است...
عاشقی را شرط تنها ناله و فریاد نیستتا کَسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست ...
دو قدم مانده که پاییز به یغما بروداین همه رنگ ِ قشنگ از کف ِ دنیا برود هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باددل ِ تنها به چه شوقی پی ِ یلدا برود؟ گله ها را بگذار!ناله ها را بس کن! روزگار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی!زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود!تا بجنبیم تمام است تمام!...
ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهینه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهی...
ماها تو سفر کردی و شب ماند و سیاهینه مرغ شب از ناله من خفت و نه ماهیچشمی به رهت دوختهام باز که شایدبازآئی و برهانیم از چشم به راهی...
دلبری با دلبری دل از کفم دزدید و رفتهرچه کردم ناله از دل , سنگدل نشنید و رفت...
به قیمت سفید شدن موهایم تمام شد!ولی آموختم که :ناله ام، سکوت باشد...گریه ام، لبخند...و تنها همدمم، خدا....
ناله را هر چند می خواهم که پنهان بر کشمسینه می گوید که من تنگ آمدم فریاد کن...
جز ناله به بازار تو دیگر چه فروشیماین است متاع جگر خسته دکانها...
به قیمت سفید شدن موهایم تمام شد!ولی اموختم کهناله ام سکوت باشد...گریه ام لبخند...وتنها همدمم خدا......
دلبری با دلبری دل از کفم دزدید و رفتهرچه کردم ناله از دل، سنگدل نشنید و رفتگفتمش ای دلربا دلبر ز دل بردن چه سود؟از ته دل بر من دیوانه دل خندید و رفت......
مثل ضجّه های دختری لال زیر آوار،مثل ظرف شستن مادرها وقتی همه خوابند،مثل سلام کودکی به هواپیما،پای پنجره،روی ویلچرمثل سوزنی در انبار کاه،مثل پلکهای زنی زیبا پشت عینک دودی،یک سری دوستت دارم ها دیده و شنیده نمیشوند ......
بعضیا آنقدر خوب آدمو آروم میکننآدم اگه حالشم خوب باشهوقتی میره پیششوندوس داره ناله کنه...
شب هادر قاب تنهایی امصدای ضجه ی دخترکی بگوش می رسد...ناله میکند...نفس به سینه اش تنگ می شود و...به هق هق می افتد...صدایش چقدر شبیه صدای من است......
از همون صبح ازل راهم فقط راه شماستهر چه سوز ناله دارم من ز یک آه شماست...
وای از غم هجران و/ازدرد پریشانیای نجمه بزن ناله/قاسم شده قربانیاین طفل دلاور/گردیده زمینگیراز ضربه ی سنگ و/سرنیزه و شمشیرواویلا واویلا......
از درد ناله کردم و دَرمان من نکردگویا دلش بِدَرد منِ ناتوان خوشَست......
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهارانکز سنگ ناله (گریه) خیزد روز وداع یارانهر کو شراب فرقت روزی چشیده باشدداند که سخت باشد قطع امیدوارانبا ساربان بگویید احوال آب چشممتا بر شتر نبندد محمل به روز بارانبگذاشتند ما را در دیده آب حسرتگریان چو در قیامت چشم گناهکارانای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمداز بس که دیر ماندی چون شام روزه دارانچندین که برشمردم از ماجرای عشقتاندوه دل نگفتم الا یک از هزارانسعدی به روزگاران مهری نشست...
وقت اجلم ناله نه از رفتن جانستاز یار جدا می شوم این ناله از آن است...
از زخم های کوچک است که انسان می نالد وقتی ضربه سهمگین باشد لال می شود آدم...!...