سخن از پیوند سست دو نام و هم آغوشی در اوراق کهنه یک دفتر نیست سخن از گیسوی خوشبخت من است سخن از دستان عاشق ماست که پلی از پیغام عطر و نور و نسیم بر فراز شبها ساخته اند
آری آغاز دوست داشتن است گر چه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست
یک نفر آمده دنیای مرا سبز کند خواب و بیداری و رویای مرا سبز کند و به یمن نفس سبز و اهورایی عشق از سرا تا به ثریای مرا سبز کند
خدا هدیه ای به آدم داد و مهر حوا را به دل او انداخت باید آسمان را آذین می بست ستاره ها را برق می انداخت خدا لبخند زد تنهایی فقط زیبنده خودش بود! در جشن پیوند آسمانیمان، همه فرشته ها دعوت دارند!