در چشمان ات آفتاب می چرخد و می چرخد بر می گردد بر لب من تا شعری بسرایم بهار در چشمان ات آشیانه کرده است چشم ات پرندگان را پرواز می دهد
گاو است چشم ام چشم گاوی ام دارد می چرد در چراگاه سبز چشم تو سیر نمی شود از نگاه سبز تو از سبزه نگاه تو
میان این زمستان درون برف و باران من سینه سرخه ام یک سینه سرخ پَر می کشم روی برف ها سوز سرما سینه ام را می سوزاند پر و بال ام را تند باد می شکند درون قرنیه ی چشمان من بهار سر سبز شعله می کشد وقتی سرخی را...
کلمات لباس مشکی پوشیده اند گویند مشکی رنگ عشق است گویم از مشکی بالاتر رنگی نیست روزگار مشکی ما را کدام دست با قلم مو مشکی کرده است
: گاو است چشم ام چشم گاوی ام دارد می چرد در چراگاه سبز چشم تو سیر نمی شود از نگاه سبز تو از سبزه نگاه تو