نه مرا خواب به چشم و نه مرا دل در دست چشم و دل هر دو به رخسار تو آشفته و مست
پدرم گاه صدا میزندم شعر سپید! بس که آشفته و رنجور و به هم ریخته ام
آشفته کرد / موی سرش را آذر/ دف می زند پاییز
باز باد موهای تو را آشفته کرد و من غرق تماشای خیال انگیز ترین تصویر جهانم