من از چشمان سبزش در شگفتم که حتی در زمستان هم بهاریست
می گویند با یک گل بهار نمی شود باور نکن من با گل روی تو عمریست بهاریم
تو رسیدی در بهاری ترین ماه زمستان اسفند است و تورا دارم و این یعنی سقف آرزوهایم... .
تو را که می بینم عطر بهار نارنج در تمام شهر می پیچید قدم که بر می داری هر درخت شکوفه می زند و نسیم بهاری با شوخ طبعی میان گیسوانت می دود دوستت دارم عشقم
با من به دشت بیا و زیر باران، کنار درختان بهاری قدم بر دار، این هدیه ی ابدی خداوند برای ماست
مادرم پاییز شد تا مرا بهاری کند
“مادرم” پاییز شد تا مرا بهاری کند، خدایا، حال و هوای هیچ خانه ای را زمستانی نکن…
شروع آذر من با تو شد بهاری کاش همیشه پیش تو باشم ، تمام آبان ها
از فشردن دست های گرم تابستانی تو و دست های زمستانی من چه پاییز های انتظار گذشت و گذشت تا شکوفه های بهاری معتدل من و تو بر آمدند