پیدایت نیست راه به انتظار تو تب کرده
رها کن عطر موهاتو دلم گم کرده راهشرو
منو تهدید به رفتنش کرد ، آروم در گوشِش گفتم راه رو بلدی یا نشونت بدم
بدخواهِ دیگران نباشیم ؛ یادمان باشد با شکستنِ پای دیگران ، ما بهتر راه نخواهیم رفت
از زندگی آموختم ... تا با کفش کسی راه نرفتم؛ رفتنش را قضاوت نکنم...
چمدان دست گرفتم که بگویی نروم تو چرا سنگ شدی راه نشانم دادی ؟
منو تهدید به رفتنش کرد آروم در گوشش بهش گفتم راه رو بلدی یا نشونت بدم..!
سودای سفر/ راه را سنجاق کرد زمان ایستاد راه رفت.
خودم را به آن راه می زنم شاید آنجا منتظرم باشی...