چشمای تو تعریفی از زیبایی بی حد و مرز زیبایی تو فرصت نمیده نگاه من جز تو رو ببینه هر جایی باشم هر جا که باشی عوض نمیشم حالم همینه
تو زیبایی مانند ترانه ی ترکی که دوستش دارم اما نمی فهمم
هر لحظه تمام آرزویش را داد زیبایی ظاهری رویش را داد تا من برسم به هر کجایی/ مادر تا رنگ سیاه تار مویش را داد
اگر همه ی انسان ها به اندازه ی توانایی هایشان زیبایی تولید می کردند دیگر کسی سراغ بهشت را نمی گرفت
سال ها بعد می فهمی آنچه به تو بر نمی گردد جوانی و زیبایی نیست آنچه به تو بر نمی گردد منم که تو را پیر یا زشت هم می پرستید