شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
من عشق می خواهم فقط، یک عشق معمولی دلتنگ باشم شانه ام باشی، همین کافی ست...
شانه ام از غمِ بی هم نفسی می لرزد هم نفس ! بر سرِ این شانه تو را گم کردم...
بیا که حالِ پریشان من چه پی در پیشبیه زلف تو در باد، "شانه" می خواهد...
قرار بود شانه باشددست به قیچی داد...
بر شانه بیفشان و مزن شانه به مویتبگذار حسادت بکند شانه شانه...
زلف آن است که بی شانه دل از جا ببرد...