شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
مادر بیچاره منمبه جای اینکه روز مادر برات کادو بخرم برات فاتحه می خونم...
امروز تولد بابام٬تنها هدیه ای که تونستم براش بفرستمفاتحه بود...
گاهی هم پنجشنبه هابایدفاتحه ای بخوانیمبرای خودمان؛کهآساناز خاطر کسانی کهبا آنها خاطره داشتیم، رفتیم......
پنجشنبه استفاتحه ای بفرستیم برای تمامآنهایی که در بین ما نیستندولی دعاهایشان هنوز کارگشاستو یادشان همیشه با ماست...
پنجشنبهبه رسم کهن،یادمیکنیم از آنها که وقت و مکانشان از ما جداستبه یاد آن عشق های باربستهفاتحه ای ره توشه میکنیم...
آدم زنده به محبت نیاز دارد و مرده به فاتحه !ولی ما جماعت برعکسیم ؛ برای مرده گل میبریم و فاتحهی زندگی بعضیها را میخوانیم ......
دریا برای مردن ماهیبی اختیار فاتحه می خواندماهی به خنده گفت که گاهیهجرت / علاج عاشق تنهاست...