شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
هر پنج شنبهبر سر مزار خاطراتتشعر خیرات می کنمو فاتحه ای می خوانم برای عشقو برای تویی کههمیشه با شعرهایمغریبه بودیمجید رفیع زاد...
پنجشنبه است یادی از اموات با ذکر صلوات و فاتحهخیرات برای امواتفاتحه ای بفرستیم برای تمامآنهایی که دربین ما نیستندولی دعاهایشان هنوز کارگشاستو یادشان همیشه با ماستروحشان شاد.اللهم صل علی محمدوال محمد وعجل فرجهم...
شب جمعه ای دیگر و فاتحه پیشگاه کسانی که دیگر در کنار ما نیستند اما مهرشان تا ابد در قلب هایمان جاریست شادی روح اموات، پدران و مادران آسمانی، بخوانیم فاتحه و صلوات برای اموات در شب جمعه.اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ ...
با رفتنتسقف آرزوها بر دلم آوار شدمن ماندم و خرابه ی حسرتو تو با مسیری بی بازگشتخاطره ها زنده به گور شدندهر دو فاتحه خوان شدیممن بر سر مزار قلبتو بر سرمزار عشقمجید رفیع زاد...
به من نگاه نکن !آنچنان عمیق نگاه نکنکه مرا دیگر نشناسیو به یاد نیاوری که چگونهدهان چمدانم را باز و بسته کردیو فراموش کنی که کفش هایم را پشت کدام در جفت کردیو حتی ندانی در کدام گورستان با سه ضربهفاتحه ی مرا خواندیبه من نگاه نکنچشم های رام من هنوز از نگاه وحشی تو می ترسند...
پنجشنبه که می شوددوستت دارم هایم راخیرات می کنمشاید به دستت برسد وفاتحه ای بخوانیبرای روح عاشقم......
من روحی مردهدر جسمی سرگردانقبرم آسمانفاتحه امآواز دم غروب گنجشکانپنجشنبه هایم وقت سحربغض مادرمگردوی خرما پیجنوشته هایم حمدو سورهدلتنگی هایم بغض تو شیشه...
هیچکس از آخرین خداحافظی با خبر نیست با فرزندان خود مهربان باشید و آرزوهایشان را در زندگانی اتان بر آورده کنید یک خنده از سر رضایت فرزندان ار صد فاتحه بعد از مرگتان در نزد خدا مقبول تر و زیباتر است...
اعتماد هاے رفتہ ،مرام هاے مرده ،باور هاے زنده بہ گور شدهبر ڪدامین مزار فاتحہ بخوانم.....
اوضاع مملکت دارد بسویی پیش میرود که شبهای جمعه اموات برای ما فاتحه می خوانندشادی روح زنده ها الفاتحه.........
قبلا میگفتن دست به دست هم دهیم میهن خویش را کنیم آباد.الان اگر دست به دست هم دهیم فاتحه مملکت خوندست...
مادر بیچاره منمبه جای اینکه روز مادر برات کادو بخرم برات فاتحه می خونم...
امروز تولد بابام٬تنها هدیه ای که تونستم براش بفرستمفاتحه بود...
جمعهروز خوبیستهمه چی تعطیلمیتوانتا لنگ ظهر خوابید.مزاحم اموات شدپشت هم فاتحه خواندبی انکه کسی حسادت کندو ثواب کرد برای ذخیره اخرت.جمعهروز خوبیستمیتوان انواع پزها را امتحان کردبه همه چی خندیدبفکر بال مرغ بودبه ذغال و نوشابهخانواده رادر اخر هفته مهمان کردبه کباب با دسر غلیان .جمعهروز خوبیستمیشود مراوده داشتبا همسایههابر سر پارک شاسی بلنددعوا کردقدم زدفکورانه اطراف را ورانداز کرددست نوهای در...
گاهی هم پنجشنبه هابایدفاتحه ای بخوانیمبرای خودمان؛کهآساناز خاطر کسانی کهبا آنها خاطره داشتیم، رفتیم......
پنجشنبه استفاتحه ای بفرستیم برای تمامآنهایی که در بین ما نیستندولی دعاهایشان هنوز کارگشاستو یادشان همیشه با ماست...
پنجشنبهبه رسم کهن،یادمیکنیم از آنها که وقت و مکانشان از ما جداستبه یاد آن عشق های باربستهفاتحه ای ره توشه میکنیم...
۵شنبه استثانیههایمانبوی دلتنگیمیدهدچه مهمانان ساکتیهستند رفتگاننه بدستیظرفی آلوده میکنندنه به حرفی دلی راتنها به فاتحه قانعند...
میگن خواب مرگ کوتاهه،ولى چه فرق عجیبى است بین”مرگ” و “خواب” وقتى؛“عزیزى”خوابیده دلت میخواد حتى هیچ پرنده اى پر نزنه تا بیدار نشه و وقتى “مرده”،دوست دارى با بلند ترین صداى دنیا بیدارش کنى ولى افسوس…امروز پنج شنبه و شب جمعه است،یادى از عزیزان به خواب رفته ى ابدى کنیم..بیاییم با یک فاتحه آرامش خواب رابه روحشان هدیه دهیم…...
و اینک پنجشنبه ای دیگر استو دل خوشند به این پنجشنبه ها،آنان که روز ی بودند و دیگر...فقط خاطره اند در ذهن، حسرتی بزرگ بر دل و تصویری در قابی کوچک.یادی کنیم از انان به یک فاتحه،یک صلوات،یک خدا بیامرزدش،که همین ها برایشان یک دنیاست در آن دنیا.روزگاری می آید که ما هم دل خوشیم به همین پنجشنبه ها......
آدم زنده به محبت نیاز دارد و مرده به فاتحه !ولی ما جماعت برعکسیم ؛ برای مرده گل میبریم و فاتحهی زندگی بعضیها را میخوانیم ......
دریا برای مردن ماهیبی اختیار فاتحه می خواندماهی به خنده گفت که گاهیهجرت / علاج عاشق تنهاست...