شاخه تا آمد به برگش خو کند پاییز شد
مشکل شرعی ندارد بوسه از لب های تو میوه ی بیرون زده از باغ حق عابر است!
از تو تنها، وصف دیدارت نصیب ما شده برف تجریش است و سوزش می رسد پایین شهر
در سرم بافته ام با تو خیالی که شبی من سر موی تو می بافم و تو شال مرا
هر زمان فالی گرفتم غم مخور آمد ولی... این امید واهی حافظ مرا دیوانه کرد!
از تو تنها وصف دیدارت نصیب ما شده برف ِ تجریش است و سوزش می رسد پاییِن شهر