یلداى آدم ها همیشه اول دى نیست هرکس شبى بى یار بنشیند شبش یلداست
من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم من که مرداب شدم کاش تو دریا بشوی
عاشق شدن را داشتم از یاد می بردم این شیر را بیدار کردی بچه آهو جان
من عاشقی کردم تواما سرد، گفتی از برف اگر آدم بسازی دل ندارد
من لال شوم از تو به غیر از تو بخواهم...
تو که کوتاه و طلایی بکنی موها را منِ شاعر به چه تشبیه کنم یلدا را