صبح پشت تلفن یادم رفت بگویم صدایت را که می شنوم دنیا فراموشم می شود ...
تنهایی، چیزهای زیادی به انسان می آموزد اما تو نرو، بگذار من نادان بمانم
زندگی مشغله ای جدی است درست مثلِ... دوست داشتن "تو" !
و من گاهی نه صورتت ، نه چشمانت ، که دلم میخواهد صدایت را ببینم ...
تنهایی چیزهای زیادی به انسان میآموزد اما تو نرو ، بگذار من نادان بمانم
من هنوز گاهی یواشکی خوابِ تو را می بینم یواشکی نگاهت می کنم صدایت می کنم بینِ خودمان باشد اما من هنوز تو را یواشکی دوست دارم...
ما را شکست خورده ما را با اشکهایمان رها کردند و رفتند و از آن روز بود که ما بخشیدن را از یاد بردیم ...
بهجا خواهد ماند؛ چایمان ته فنجان کودکىهامان در کوچهها بغض سنگین شادمانىها در گلویمان و معشوقههایمان در دوردستها...