صبح است و چراغ برف، روشن شده است عطر گل یخ، محو شکفتن شده است در زیر لحاف باد، خوابیده درخت سرتاسر باغ، غرق "بهمن" شده است شهراد میدری
هوا برفی زمین بسیار سردست معابر خالی از هر هرزه گردست ندارد وحشتی از سوز و سرما گل یخ، بار دیگر غنچه کرد ست
غم میون دوتا چشمون قشنگت لونه کرده شب تو موهای سیاهت خونه کرده دوتا چشمون سیاهت مثل شب های منه سیاهی های دو چشمت مثل غم های منه وقتی بغض از مژه هام پایین میاد، بارون میشه سیل غم آبادیمو ویرونه کرده وقتی با من میمونی تنهاییمو باد می بره...