یک دست کم بود از جیب های خاک دست هایی دیگر در آورد درخت برای نوشتن از ردپای منجمد برای نوشتن از دو پای منجمد برای نوشتن از دو دستِ منجمد برای نوشتن از دهانِ منجمد برای نوشتن از جنگلی بدونِ سر... «آرمان پرناک»
امتداد نگاه مان بهم رسید.. اما انقدر سرد بود؛ که منجمد شد