متن امین غلامی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات امین غلامی
نیست در عالم کسی در اختیارش زندگی.
زندگی را اجباری بایدش کرد، زندگی.
دلم تنگه، دلم تنگ نگاته
دلم تنگ دو چشمون سیاته.
دلم میخواد ز تو بوسه بگیرم.
ولی از شانس بد بابات باهاته.
قشنگ ترین محال آرزوی من.
چه سخته بی تو زندگی.
به گمانم که نزدیک شده است مرگ زمین.
فقر، خشک سالی، گرانی و کمی بی پولی.
میکشد آخر مرا،
تاب پریشان زلف او.
نوازش میکنم هر شب تو را در خواب و رویایم،
اگر بر من دهی بوسه که صد شکرش بجای ارم.
به هوای چشم تو،
من ندهم دل به کسی.
یک عمر چقدر بی تو نفس سخت کشیدم.
دلم افتاده در دام،
سیه چشمان مستت.
ز دنیا میشود دل کند.
ولی از مستیه لبهای تو هرگز هرگز.
مرا دیوانه میدانست،
نمیدانست نگاهش کرده دیوانه دلم را.
غرق تنهایی خود بودم که.،
که نگاهم افتاد.
به همان چادر مشکی.
به همان صورت زیبا.
به همان قامت رعنا.
که از ان دور دلم را لرزاند.
تپش قلب من انگار به هزاران برسید.
سخت تر شد نفسهام لرزه به دستان برسید.
اندکی نزدیک شد.
چقدر مثل تو بود.
ولی...
بعد تو با رفتنت دنیا دگر دنیا نشد.
چشم خیس من دگر با رفتنت بینا نشد.
بعد تو بسیار بودن که خواستن جای تو.
جای تو باشند اما این دلم راضی نشد.
کاش میشد که گرفتار نگاهی نشوی.
یا که دلتنگ دو چشمون سیاهی نشوی.
کاش میشد نشوی عاشق لبخند کسی.
تا چنین گونه اسیر، رخ یاری نشوی.
فکر تو...
در سرم فکر تو بود.
که مرا خوابم برد.
و تو پیدایت شد.
مثل آن لحظه اول که نگاهت کردم.
همان قدر قشنگ.
به همان شیرینی.
با همان لبخندت.
که دگر باره ربودی قلبم.
طرح لبخند تو بدجور دلم را لرزاند.
و چقدر زود به لبخند تو محتاج...
چشمات یه کاری داد دستم.
که غیر از تو ز کل این جهان خستم.
گمان نمیکرد به دام افتادن در چشمان مستش
کار خودی باشد.
اری کار خود دل ماست.
تو به خود میبالی،
من به داشتن سیه چشمی به زیبایی تو.
عاشق زلف پریشان سیه روی تو شد،
دیوانه دل ما.
دل میبری از من، با زلف پریشانت.
لعنت به دلی که، بلرزد پی زلفی
من دلم پیش کسی هست.
که از من خبرش نیست.
خبرت هست که از حسرت دیدار تو
دیوانه و ویرانه و آواره شدیم.
از همان لحظه که چشمت به چشمم افتاد
لرزه به قلب من افتاد نمیدانم چرا...؟