
مسافر پائیز
همه را در نوشته هایم،خلاصه کرده ام...
شب که میشه،تازه شروعِ قصه ی پر دردِ غصه های زندگیته...
نمی دونی به چی پناه ببری..
خودتی و یه عالمه و فکر و خیال، که نمی دونی به کدومش برسی...
هزار تا سوال بی جواب،که خوره میشن و میفتن به جونت...
هی بلند میشی یه اتاق 12 متری و...
حرفی با خدا...
سلام خدا جون...
حالت چطوره؟
می بینی خدا جون،چقد آدم پروی ام من؟
کم که میارم،حالم که خراب میشه، تازه تو رو یادم میاد...
آره،بازم کم آوردم...
بازم اومدم گلایه و شکایت کنم...
هی من و بگم و تو فقط گوش کنی...
خدا جون،ما آدما وقتی سراغ...
در حال بارگذاری...