
نگین رازقی
گفتنی های من،که شایدحرف دل توهم باشه...
کاش زندگی متوقف میشد دقیقا همان زمانی که نبایدپایمان از خط های کاشی پیاده رو بیرون میرفت...
نگین رازقی
کاش زندگی متوقف میشد
آدمی دروجودم مرده است نمیدانم چه کنم چگونه اورابیرون کشم دست دردهانم کنم یاچشمانم این جنازه بدجوربو کرده است...!
نگین رازقی
آدمی دروجودم مرده است،نمیدانم چه کنم!
چه هاکردم بادل خود
بگفتم این دل مگربی گناه نبود؟
غرق کردم این من رابرای نجات
افسوس بگفتم خرافه ای بیش نبود؟
تن همه تن روندبه سوی آبادی
مگرقرارمان همه تن ها نبود؟
نخواهم که بمانم دراین ویرانی
چاره ای بجویم،مگرقرارمان این نبود؟
بیا ومن راببر،هرکجاکه میخواهی ببر
مگرقرارمان باهم...
تکه ای ازخودراگم کرده ام،به جستجوی آن به دریاوکوه وصحرارفتم،اتاق و خانه راگشتم،به دنیای خواب وافکارم رفتم،کل وجودم که نه!تک تک یاخته هایم به فریادآن تکه سرکشیدن..همچون پازلی که تکه ای ازآن برای کامل شدنش گم شده..
نگین رازقی
میسوزدجای خنجری که هرگزبه قلبم زده نشد..
نگین رازقی
گمان میکردم اگربرغم بخندم ازبین میرودتااینکه یک روزغم به خلوت کنده ام آمدهرچه خندیدم نرفت گویی پنهان شدپشت لبخندهای تلخم..
نگین رازقی
آمدم که غم تنهانماند
بستند مرا بااو کاش یارم نگردد
کلبه ای ساختم کنج دلم
باشد که میهمانم آوارنگردد
فریادها دلم کشیدتابه گوش فلک رسد
خنده به گمانم دید،فلک کَرنگردد
قلمی دادند دستم تا ازشوق بنویسم
من که اورایک بارندیدم،ولی خانه ای بی آن نگردد
درگوش قاصدک گفتم آرزوهایم را...
مثل چشم های بارونی،مثل گلدون شعمدونی روی طاقچه،مثل آوازبلبل برای گل،مثل لبخند وسط دغدغه ها،مثل رویاهای قبل خواب میون ناامیدی،مثل من درکنارتو برای توصیف شعرهای عاشقانه...!
نگین رازقی
تاریکی درونم رافراگرفته بین سکوت مبهم جهان مانده ام یعنی میشود دفترخط خطیه ذهنم، همچوخطی راست بدون شک صاف شود؟
نگین رازقی
سلام ای گوهردرخاک افتاده،ای چراغ خانه دل،ای تویی که درعالم وبین آدمیان تنهایی،نمی دانی چه شد عمرگران مایه!..تویی که لبخندت روشنی بخش این زندگانی ست،بامن بمان وجهانم باش!درکنارم باش ای خودهمیشه درمن!
نگین رازقی
رویامی بافتندازخیال های درذهنشان
فقط اوبود که خیال های ذهنش تهی بودحتی برای بافتن...!
نگین رازقی
حرف های واقعی پشت هزاران لبخند پنهان شده....
نگین رازقی
گویندبعدهرطوفانی نسیمی میزند بردل ما
گرنزدکه هیچ ویران کرداین ساده آشیانه ما
گربرتابوت برند جسم بی جان را
روح جرمش چیست کشدجسم به نمایان زنده را
به هرکس می آیدآنچه طلب کند
برمانیایدآنچه به دل افتد
پرکند خانه اش را ز امیدی فردا
به نابودی کشدناامیدی همه فراداهارا
عشق به...
نتوان فهمیدچه میشودانتهای این راه
درذهن نگنجد بس که این راه دشوار است
زمان کنارزند همه پرده هارا
چه باک هردل در چه حال است
به نوازش کشد باد گیسوانت را
گره ای می اندازد که آدم از آن دلگیراست
کس نخوانده دست این استاد را
باخته آنکس که فکرکندبرترازاستاداست...
آشفته و پریشان به دنبال گمشده ام میگردم دربین آدم ها نیست نشانی از او،لابه لای کتاب هاچیزی ازآن پیدانکردم ...
تمام افکارم را خانه تکانی کردم تا به یاد آورم لحظه های تنهایی ام راکه مرادرآغوش میگرفت وتکیه گاهم میشد.
همدم صحبت هایم بودوقتی که دلم میگرفت. اما من...
عقربه های ساعتم را
به صدای قلبت آمیخته ام
دیدن تورا کوک کرده ام شاید به صدا در آید...
نگین رازقی
همه درآرزوی دیدن کهکشان راه شیری هستند..
اما آنهانمیدانند که من بادیدن
چشم های تو به آرزویم رسیده ام!
نگین رازقی
وچه سخت است!
خواب برای کسی پایان خوشی هاباشد
وبرای دیگری شروع دلخوشی ها....
نگین رازقی
آدما میان که یه روزی برن..
هیچکس نیومده که بمونه!
نگین رازقی