در تاریکی شب، نغمه ی عشق می خواند،
بر پل چوبی، دل از غم رها می ماند.
ماه، همچون نگینی درخشان در ظلمات،
بر آبِ روان، نقوشی سیمین می کِشد.
نسیم شبانگاهی، راز دل را می برد،
به گوشِ ماه می رساند، این نغمه ی درد.
ستاره ها در آسمان، چشمک می زنند،
گویا به این عشقِ پاک، آفرین می خوانند.
در سکوتِ شب، دل ها به هم می رسند،
در زیرِ نورِ ماه، رازِ عشق می گویند.
عطرِ گل ها در هوا پیچیده،
مست می کند دل ها را، در این خلوتِ بی حد.
آرامش و عشق، در این لحظه ی ناب،
در دل ها ریشه می دواند، تا ابد می ماند.
ای کاش این لحظه، تا ابد بماند،
ما و ماه و این عشقِ جاودان.
ZibaMatn.IR