کاش می دانستی وقتی غمگین می شوی،
چه ها که بر سرم نمی آید!
اگر شاه باشم،
گدایی بی جا و مکان خواهم شد.
وقتی که غمگینی،
دستم،
با دستان چه کسی نوازش شود؟!
و من همچون سنگ های سر راهی می شوم.
چشمه ی چشمانم،
به جوشش در خواهند آمد و دریایی می شوند،
و کسی نیست که خانه و زندگی ام را سر و سامان بخشد.
وقتی که غمگینی،
پرنده ی آرزوهایم، پر خواهند گرفت و
تمام رویاهایم از بین خواهد رفت.
شعر:علی نامو
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی
ZibaMatn.IR