زمستان، با تمام سردی اش، با همه تاریکی اش، از راه رسید مرا در برگرفت. اما مهرت، شعله ای نبود برای خاموش شدن؛ فراموش شدن، نرگسی بود برای شکفتن. بوییدن، از میان برف ها روییدن. اناری بود ترک خورده، شیرین آبدار ، سرخ و رسیده، پر از وسوسه.
این متن را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.