زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
علی پورزارع «هیچ»
دل نامه
زمستان،
با تمام سردی اش،
با همه تاریکی اش،
از راه رسید
مرا در برگرفت.
اما مهرت،
شعله ای نبود
برای خاموش شدن؛
فراموش شدن،
نرگسی بود
برای شکفتن.
بوییدن،
از میان برف ها
روییدن.
اناری بود ترک خورده،
شیرین آبدار ،
سرخ و رسیده،
پر از وسوسه...
متن علی پورزارع
روحم می سوزد،
مانند رقص شیره انجیر،
بر پوست تن.
در رگ هایم جاری است،
شراره های آتش.
روح سرکشم،
در اسارت تن درآمده،
گوشه نشین این قفس؛
دیگر در کالبد تن نمی گنجد.
شوق رهایی دارد،
پرواز،
آزادی....
متن علی پورزارع
چه بیهوده ریشه ای
در خاک.
چه بیهوده شاخه ای.
چه بیهوده میوه ای!
چه بیهوده سایه ای
بر خاک....
متن علی پورزارع
«بهشت پنهان»
بکر بود و آرام،
چشم اندازش تپه ی سرسبز آن طرف رودخانه بود.
هوایش پاک،
آسمانش بود زیبا.
درختانش سرسبز،
گل هایش خوشبو.
در پس بلوطی بلند،
چشمه ای بود جاری،
چه زلال،
چه خنک،
چه گوارا.
آهویی آب می خورد،
اوجی سیراب می شد.
در سر...
متن علی پورزارع
ای زیباترین آفریده هستی،
ای فرجود دادار،
شیرین ترین کام گیتی،
تو آمدی،
در جدال تاریکی ها،
تا که روشنایی بخشی،
به این شب بی انتها.
شدی دلبند، دلبر،
دلدار....
متن علی پورزارع
تمام کودکی ام در آن خانه جا مانده؛
یاکریم بالای دیوار همسایه شاهد من،
کودکی که میان رنج ها تنها مانده.
«هیچ»...
متن علی پورزارع
از پشت پنجره آرزوهایم،
هر شب در رویاهایم،
آن کودک شاد را می دیدم،
که بر روی سبزه ها سرخوش می خرامد،
صدای خنده هایش را می شنیدم،
اما صد حیف و افسوس،
که فقط،
خواب او را می دیدم....
متن علی پورزارع
کودکی را دیدم،
به مرغکان بازیگوش،
که در پی هم می دویدند،
می نگریست
و خود شاد و خندان،
در پی آنها می دوید،
در نگاهش زندگی را یافتم.
جست و خیز کنان،
رقصان،
تهی از جهان هستی.
گاه از آنها می ترسید، می رمید،
گاه در پی شان می دوید،
گاه دان می ...
متن علی پورزارع
من در این باغ پر هیاهو
روحم پرواز می کند
تا بلندای شادی
تا بوی خوش شمعدانی.
به این سو،
به آن سو.
بوی نعناع، بوی پونه
در هوا پیچیده،
سرمست کننده،
گیرا.
نکند کسی ناغافل
آنرا از ساقه چیده؟
قامت پونه شکسته،
اما بویش در هوا پیچیده!...
متن علی پورزارع
با هر نگاه، با هر لبخند،
گم می شوم در زمان،
بی تاب، سرگردان.
یادت، ابر می شود،
تا به آسمان پر می کشد،
من نیز همراه آن
تا بلندای هفت آسمان پرواز می کنم،
بی پایان، بیکران، آزاد و رها،
می بارد، جاری می شود در جویبارها،
وجودم می شود سیراب،
از ...
متن علی پورزارع
گوشه ای از بهشت را،
با لبخندت می نمایی،
دری از آن می گشایی.
نغمه های شادی و سرور،
از آن به گوش می رسد.
تو می خندی،
اما دریایی از آرامش در دلم
پدیدار می شود.
در پرتوی نگاهت،
آفتاب مهر بر وجودم می تابد ؛
و من، در این باغ زیبا،
مهمان زیبایی ت...
متن علی پورزارع
از نخستین نگاه،
نخستین دیدار،
می دانستم،
که جادوی چشمانت،
مرا دربند خود می کشد.
هر لحظه،
پراکنده می کند
باد،
سبد سبد،
خیالت را
در پیاده رو های شهر؛
شهر دلنشین تر می گردد....
متن علی پورزارع
«هبوط»
در خلوت شب،
سرمست، مدهوش،
مهمان خیالات خود بودم،
بوی شب بو فضای خانه را پر کرده بود.
صدایی آشنای جان،
از حیات خانه می رسد به گوش!
مرا سوی خود کشاند.
پایم به گلدانی می خورد،
گلدان تلوتلویی خورد،
آسمان به گرد او می چرخد،
یا که او به گ...
متن علی پورزارع
از نخستین نگاه،
نخستین دیدار،
می دانستم که جادوی چشمانت
مرا دربند خود می کند
«هیچ»...
متن علی پورزارع
«حنین»
در شب سرد،
بی تو،
تنها،
برهنه پای،
ژنده، ژولیده،
پرسه های بی پایان.
در دل خود زمزمه می کنم،
چکامه ای از دوردست ها.
جز کوی تو ندارم جای،
یادت برایم آرام جان.
آه از این حسرت بی پایان،
که میان افکارم جان می گیرد،
گویی جان مرا می گی...
متن علی پورزارع
بهار شد،
سبزه رویید،
شکوفه شکفت،
بلبل خواند،
پرستو شاد،
چلچله از سبزه زار گفت.
قرقاول خوش آواز،
هلهله در گلستان،
زنبور پروانه سرخوش،
رقص گل ها در باد،
گل شیپوری تناز.
روییده اند بنفشه ها،
پامچال زیبا،
عطر گل ها درهوا،
کودکان غرق در ...
متن علی پورزارع
شب بود،
ابتدای هجوم تاریکی،
تلخی تازش غم ها بود.
جغدی
چون سایه ای شوم،
بر روی گردوی انتهای خانه بود،
کنار آرامش انگور.
شب بود،
ابتدای هجوم تنهایی،
روبروی جنگل خاموشی.
شبپره ای شکار خفاش شد،
در سکوت!
این تاریکی
این شومی
تا کرانه ی نگا...
متن علی پورزارع
«سایه ی امید»
قامتش خمیده،
روحش رنجور،
جسمش تکیده.
مویش سفید،
دلش گرفته.
خسته از جبر زمانه،
ملول از مردمان،
گوشه گیر، آزرده،
زخم خورده از روزگار.
کوله باری از غم و غربت را می کشد بر دوش،
اما برای شادی بی قرار.
با پاهای بی جان و سنگین...
متن علی پورزارع
«دیو»
مردی فریاد کشید،
صدایش در حیاط خانه پیچید،
گنجشک پرید،
شادی پر کشید.
پسرک تنها لرزید،
ترسید،
تهدید، تهدید، تهدید.
کسی اشک پسرک را ندید.
اما ای کاش کمی تردید.
پیرزن همسایه ناامید.
پسرک از خودش پرسید
آیا مرا ندید؟
دستی رفت به هوا،
...
متن علی پورزارع
«سرود سرور»
تو را می شناسم،
گویی تورا جایی دیده ام،
صدایت را شنیده ام.
تو از دل شاهنامه آمدی،
به دل انگیزی زال و رودابه،
به دلنشینی رستم و تهمینه.
روح نوازی، دل نوازی، چشم نوازی،
به مانند عاشقانه های سعدی.
آشنای دیرینه ای، با جان من قرینی،...
متن علی پورزارع
«قامت خمیده»
در غروبی تاریک نشسته بودم.
غرق در افکار.
دلشکسته از گذشته،
دلخوش به آینده.
تکیه کرده به سرو تنهای خانه.
زمستان شده انگار.
صدای قورباغه ها همه جا را پر کرده،
گویی سمفونی غم می نوازند،
و آرزوهایی که در دل رنگ می بازند.
اما مرا به...
متن علی پورزارع
«سوگ»
نفسی به شماره افتاد و بی رحمانه از حرکت ایستاد.
اشک ها بی وقفه غریبانه باریدند.
ناله های سوزناک سکوت شب را دریدند تا بامداد.
«هیچ»...
متن علی پورزارع
یلدا
اگر نباشد یار،
بلندتر بودن شب ،
آید به چه کار ؟
آن دم را غنیمت شمار ،
که باشی همنشین نگار.
«هیچ»...
متن علی پورزارع
«نوید هامون»
می گذشتم از کنار آتشکده ی خاک خورده،
از این زیگورات اجدادی،
از میان دریاچه خشکیده.
همای بلند پرواز از اینجا پر کشیده.
پیر دیر مغان دلگیر و دلمرده.
آن سرو کهن هم پژمرده.
سوشیانت،
اناری کاشتم،
به امید ساخت دوباره.
کی شعله می...
متن علی پورزارع
«رویای خیس»
شبی همچون ژنده پوشی شبگرد،
به کوی تو آمدم سرگردان.
اهل کوچه همه در خواب.
سراغت را می گیرم،
از توت سالخورده ی انتهای کوچه،
از آن سگ ولگرد،
اما نیست از تو هیچ نشان.
دلم برای دیدن رویت چه بی تاب.
از تو پیدا نیست ردی،
از تو پیدا ن...
متن علی پورزارع
«معجزه»
در نگاه پر از موجم،
در نفس آرامم،
در خیالم که پر از یاد توست،
به تو می اندیشم.
نه سالی،
نه فصلی،
نه ماهی،
لیک یک نفس بیشتر می ماندی؛
ای کاش!
اما تو نشانه بودی،
تو معجزه بودی،
که یعنی امید وجود دارد.
که یعنی عشق وجود دارد.
«هیچ»...
متن علی پورزارع
«گرداب غم»
باز هم تنهایم در این قفس،
او نیست.
چه بی رحمانه نیست.
در افق دور دست زوال می بینم.
سخت می گذرد در قفس تن،
سخت می گذرد هر نفس.
آسمان تیره،
دریا غمگین،
چشمان من هم.
در فراق،
تنها می گریم در غروبی که می توانست دل انگیز باشد.
پر از...
متن علی پورزارع
«کیمیا»
روزی در این دشت فراخ،
سبزه ای می روید،
همنشین گلی می شود،
به یاد تو،
اورا با لبخند در آغوش می گیرد
و از تو، به او می گوید.
هر شامگاه،
صدای باد را می شنود
و نجواهای مرا، می آورد به یاد؛
نغمه هایی که از دل تنهایی، می پیچید
در گوش ب...
متن علی پورزارع
«نقاب سایه ها»
در گوشه ای از حیاط،
نگاهش به ماه گیر می کند.
تاریکی،
سرمای وجودش را سردتر می کند؛
دلش را پر دردتر می کند.
زیر درخت انار،
به آواز باد می رقصد.
در آسمان می شمارد،
ستاره های در خیال پرورده را.
درون دیوار تنهایی اش می شنود،
صدای...
متن علی پورزارع
«نور گمشده»
در ساحل زمان،
موج سکوت و سکون،
به سپیدی موهایم می خورد؛
خستگی از دل جبر سیاه زمانه،
می دمد در رویاهایم بی امان.
روزهای سپید پیش رو،
زمانه ی سیاه در سرزمین خستگان،
پشت سر.
در فراسو امید، آرزو.
در پنجره ی شب،
به دنیایی از ست...
متن علی پورزارع
ادامه