زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
علی پورزارع «هیچ»
دل نامه
از نخستین نگاه،
نخستین دیدار،
می دانستم،
که جادوی چشمانت،
مرا دربند خود می کشد.
هر لحظه،
پراکنده می کند
باد،
سبد سبد،
خیالت را
در پیاده رو های شهر؛
شهر دلنشین تر می گردد....
متن علی پورزارع
«هبوط»
در خلوت شب،
سرمست، مدهوش،
مهمان خیالات خود بودم،
بوی شب بو فضای خانه را پر کرده بود.
صدایی آشنای جان،
از حیات خانه می رسد به گوش!
مرا سوی خود کشاند.
پایم به گلدانی می خورد،
گلدان تلوتلویی خورد،
آسمان به گرد او می چرخد،
یا که او به گ...
متن علی پورزارع
از نخستین نگاه،
نخستین دیدار،
می دانستم که جادوی چشمانت
مرا دربند خود می کند
«هیچ»...
متن علی پورزارع
«حنین»
در شب سرد،
بی تو،
تنها،
برهنه پای،
ژنده، ژولیده،
پرسه های بی پایان.
در دل خود زمزمه می کنم،
چکامه ای از دوردست ها.
جز کوی تو ندارم جای،
یادت برایم آرام جان.
آه از این حسرت بی پایان،
که میان افکارم جان می گیرد،
گویی جان مرا می گی...
متن علی پورزارع
بهار شد،
سبزه رویید،
شکوفه شکفت،
بلبل خواند،
پرستو شاد،
چلچله از سبزه زار گفت.
قرقاول خوش آواز،
هلهله در گلستان،
زنبور پروانه سرخوش،
رقص گل ها در باد،
گل شیپوری تناز.
روییده اند بنفشه ها،
پامچال زیبا،
عطر گل ها درهوا،
کودکان غرق در ...
متن علی پورزارع
شب بود،
ابتدای هجوم تاریکی،
تلخی تازش غم ها بود.
جغدی
چون سایه ای شوم،
بر روی گردوی انتهای خانه بود،
کنار آرامش انگور.
شب بود،
ابتدای هجوم تنهایی،
روبروی جنگل خاموشی.
شبپره ای شکار خفاش شد،
در سکوت!
این تاریکی
این شومی
تا کرانه ی نگا...
متن علی پورزارع
«سایه ی امید»
قامتش خمیده،
روحش رنجور،
جسمش تکیده.
مویش سفید،
دلش گرفته.
خسته از جبر زمانه،
ملول از مردمان،
گوشه گیر، آزرده،
زخم خورده از روزگار.
کوله باری از غم و غربت را می کشد بر دوش،
اما برای شادی بی قرار.
با پاهای بی جان و سنگین...
متن علی پورزارع
«دیو»
مردی فریاد کشید،
صدایش در حیاط خانه پیچید،
گنجشک پرید،
شادی پر کشید.
پسرک تنها لرزید،
ترسید،
تهدید، تهدید، تهدید.
کسی اشک پسرک را ندید.
اما ای کاش کمی تردید.
پیرزن همسایه ناامید.
پسرک از خودش پرسید
آیا مرا ندید؟
دستی رفت به هوا،
...
متن علی پورزارع
«سرود سرور»
تو را می شناسم،
گویی تورا جایی دیده ام،
صدایت را شنیده ام.
تو از دل شاهنامه آمدی،
به دل انگیزی زال و رودابه،
به دلنشینی رستم و تهمینه.
روح نوازی، دل نوازی، چشم نوازی،
به مانند عاشقانه های سعدی.
آشنای دیرینه ای، با جان من قرینی،...
متن علی پورزارع
«قامت خمیده»
در غروبی تاریک نشسته بودم.
غرق در افکار.
دلشکسته از گذشته،
دلخوش به آینده.
تکیه کرده به سرو تنهای خانه.
زمستان شده انگار.
صدای قورباغه ها همه جا را پر کرده،
گویی سمفونی غم می نوازند،
و آرزوهایی که در دل رنگ می بازند.
اما مرا به...
متن علی پورزارع
«سوگ»
نفسی به شماره افتاد و بی رحمانه از حرکت ایستاد.
اشک ها بی وقفه غریبانه باریدند.
ناله های سوزناک سکوت شب را دریدند تا بامداد.
«هیچ»...
متن علی پورزارع
یلدا
اگر نباشد یار،
بلندتر بودن شب ،
آید به چه کار ؟
آن دم را غنیمت شمار ،
که باشی همنشین نگار.
«هیچ»...
متن علی پورزارع
«نوید هامون»
می گذشتم از کنار آتشکده ی خاک خورده،
از این زیگورات اجدادی،
از میان دریاچه خشکیده.
همای بلند پرواز از اینجا پر کشیده.
پیر دیر مغان دلگیر و دلمرده.
آن سرو کهن هم پژمرده.
سوشیانت،
اناری کاشتم،
به امید ساخت دوباره.
کی شعله می...
متن علی پورزارع
«رویای خیس»
شبی همچون ژنده پوشی شبگرد،
به کوی تو آمدم سرگردان.
اهل کوچه همه در خواب.
سراغت را می گیرم،
از توت سالخورده ی انتهای کوچه،
از آن سگ ولگرد،
اما نیست از تو هیچ نشان.
دلم برای دیدن رویت چه بی تاب.
از تو پیدا نیست ردی،
از تو پیدا ن...
متن علی پورزارع
«معجزه»
در نگاه پر از موجم،
در نفس آرامم،
در خیالم که پر از یاد توست،
به تو می اندیشم.
نه سالی،
نه فصلی،
نه ماهی،
لیک یک نفس بیشتر می ماندی؛
ای کاش!
اما تو نشانه بودی،
تو معجزه بودی،
که یعنی امید وجود دارد.
که یعنی عشق وجود دارد.
«هیچ»...
متن علی پورزارع
«گرداب غم»
باز هم تنهایم در این قفس،
او نیست.
چه بی رحمانه نیست.
در افق دور دست زوال می بینم.
سخت می گذرد در قفس تن،
سخت می گذرد هر نفس.
آسمان تیره،
دریا غمگین،
چشمان من هم.
در فراق،
تنها می گریم در غروبی که می توانست دل انگیز باشد.
پر از...
متن علی پورزارع
«کیمیا»
روزی در این دشت فراخ،
سبزه ای می روید،
همنشین گلی می شود،
به یاد تو،
اورا با لبخند در آغوش می گیرد
و از تو، به او می گوید.
هر شامگاه،
صدای باد را می شنود
و نجواهای مرا، می آورد به یاد؛
نغمه هایی که از دل تنهایی، می پیچید
در گوش ب...
متن علی پورزارع
«نقاب سایه ها»
در گوشه ای از حیاط،
نگاهش به ماه گیر می کند.
تاریکی،
سرمای وجودش را سردتر می کند؛
دلش را پر دردتر می کند.
زیر درخت انار،
به آواز باد می رقصد.
در آسمان می شمارد،
ستاره های در خیال پرورده را.
درون دیوار تنهایی اش می شنود،
صدای...
متن علی پورزارع
«نور گمشده»
در ساحل زمان،
موج سکوت و سکون،
به سپیدی موهایم می خورد؛
خستگی از دل جبر سیاه زمانه،
می دمد در رویاهایم بی امان.
روزهای سپید پیش رو،
زمانه ی سیاه در سرزمین خستگان،
پشت سر.
در فراسو امید، آرزو.
در پنجره ی شب،
به دنیایی از ست...
متن علی پورزارع
«رقص سایه و نور»
در چشمان من،
افکنده ای غم.
گم شده در لحظه های خیالت.
چشم انتظار نور تو،
من در سایه تاریک هم.
سرگردان در جاده ی بی پایان،
آشفته، پریشان.
نور ماه با رخ تو روشن.
من سایه ای در دل تاریک بیابان.
چه خواهد شد اگر راهم با خیال نور...
متن علی پورزارع
«ارمغان»
کاش به این کنج خراب خلوت ما هم کلاغی سر می زد،
به اینجا پر می زد.
کاش در این خاک خشک ترک خورده ما سبزه ای جوانه می زد،
جوانه در این ویرانه می زد.
کاش در این سرای سرما زده ی ما باغچه ای بود و در آن میخکی پیچ می زد،
امیدی در دل هیچ می زد...
متن علی پورزارع
نبود تو،
از نیستی من می گذرد،
از مرگ آرزو،
از مرگ پنجره.
در خواندن نام تو
آوای زندگی بود نهان،
اما در پس آن هزاران ای کاش پنهان.
چنان در تو تنیده ام،
که در عمق وجودم به تو رسیده ام.
تو باید باشی تا جلوی غم را بگیری،
تا به روزگار رنگ حیات بخ...
متن علی پورزارع
در من چیزی کم بود.
در من چیزی نبود.
میان من و زندگی،
میان من و شادی،
روشنایی گم بود.
دیروز سرد،
امروز تیره،
فردا پر درد.
دیگر وقت آن رسیده که تاریکی بیاید.
دیگر وقت آن رسیده که مرگ بیاید،
و این جان نیمه جان را بستاند.
در من تو کم بودی.
د...
متن علی پورزارع
حواس شهر پرت تلاقی پاییز و زمستان،
خزان هزار رنگ و خوشرنگ و سپیدی سحرانگیز برف،
اما من محو تلاقی ابروهای تو حیران.
همه دلتنگ و دلخوش به
نارنگی،
خرمالو،
انار،
اما من دل نگران چشمان سیاه تو،
زیرا تویی دلیل پاییز و زیبایی آن.
من آن برگ خزان زده...
متن علی پورزارع
غم پشت غم،
درد پشت درد،
رنج پشت رنج،
تازیانه پشت هم،
بی وقفه، مداوم، هر دم
مگر این جان، جان او نیست؟
مگر این نفس، نفس او نیست؟
مگر این خوان، خوان او نیست؟
بغض در گلو مانده را چه باید کرد؟
اندوه در سینه مانده را چه باید کرد؟
تا شقایق هست زند...
متن علی پورزارع
باید گذر کرد،
باید گذشت،
همراه جوش و خروش نهر
و من، مسافر مسیر آب
حال خواه برکه باشد
خواه سراب،
یا که مرداب.
مقصد رهایی است.
باید بود رها،
رها شد و رها ماند،
در هوای مه گرفته کوچه.
مثل کوچه در حسرت رهگذرم.
من و کوچه ناجی همیم .
من و کوچ...
متن علی پورزارع
این منم،
اثیری بی قرار،
اسیری تنها،
پژواک سه تار،
در زندان تن،
در قالب مرد،
که هر شب را با امید تو سحر می کند.
در نبود تو،
گویی که جهان هیچ است.
این منم،
کویری پر سراب،
دشتی پر از مرداب،
شوره زاری در اندوه آب،
سبزه زاری نیازمند آفتاب،
ک...
متن علی پورزارع
در من کسی می شکند،
اشک می ریزد،
فرو می ریزد،
می شود ویران.
گم می شود در تاریکی،
می ترسد،
می شود حیران، سرگردان.
حتی گاهی می خندد،
اما چه سرد و چه تلخ.
چشم می بندم،
تا که شاید جادوی سحرانگیز خواب
راه را بر غم ببندد،
بشود دلیل آشنایی،
در ب...
متن علی پورزارع
هراس تنهایی است،
شب تنهایی،
سرما تنهایی.
رود زیبایی است،
چشمه زیبایی،
نگاه تو زیبایی.
روح از تو لبریز است،
یاد از تو لبریز،
جان از تو لبریز.
تو را دیدم مست شدم،
تو را دیدم خندیدم،
تو را دیدم هست شدم.
<هیچ>...
متن علی پورزارع
هنوز هم یادت
بوی گل نرگس نچیده می دهد،
طعم انار رسیده.
پر از نبض زندگی.
به تپیدن می مانی در من،
فراموش نمی شوی،
تمام نمی شوی خاموش نمی شوی.
هر لحظه
هر نفس
بیشتر می نشینی به جانم.
چو یادت می خواند مرا،
گام در رهش می نهم هردم.
علی پورزارع &...
متن علی پورزارع
ادامه