در دل شب به تمنای وصالت بیدار
با خیالی که تو را دیدم و دل شد بی قرار
هر نگاهت چو چراغی به شب تار من است
در دل شب ز غمت قصه ی دل شد آشکار
چشم من در طلب روی تو سرگردان شد
عشق را با دل دیوانه شدم هم رازدار
هر نسیمی که گذر کرد ز کوی تو به شور
من به امید وصالت به دلم داد قرار
با خیالت همه شب تا به سحر بیدارم
در دل آینه ی جانم ز تو دارم یادگار
ای که با ناز نگاهت دل من را بردی
در هوای تو به هر سوی جهان شد رهسپار
شور عشقت به دل خسته ی من جان می داد
من به عشقت همه جا نغمه ی دل دارم نثار
هر کجا رفتم و دیدم که تو را می جویند
دل من نیز به دنبال تو شد بی اختیار
در دل شب ز غم عشق تو فریاد زدم
با خیالت همه جا نغمه ی دل شد ماندگار
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR