دل دیوانه ام در حلقهٔ ناز نمی خواهد
به هر سو می کشم زنجیر، راهی باز نمی خواهد
چو مه در آسمان عشق، رخسارش به تاب آید
جهان در پیش چشمم جز تماشا ساز نمی خواهد
به هر گلشن که پا بنهم، ز بوی او نشان یابم
چو بلبل در هوای او، دگر پرواز نمی خواهد
ز هر چشمی که می خوانم، حدیث عشق او دارم
دلم از مهر او جز این حکایت راز نمی خواهد
چو دریا دل به موج افکند و ساحل را به خود خواند
دلم در سینه جز آرامش و اعجاز نمی خواهد
به هر بزم و به هر محفل، ز یاد او نشان دارم
دل شوریده ام جز عشق او آواز نمی خواهد
به هر سو می روم با او، به هر جا می روم یادش
دل دیوانه ام جز مهر او آغاز نمی خواهد
ز هر دردی که می سوزم، ز هر زخمی که می نالم
دل عاشق به جز مرهم ز دستش باز نمی خواهد
چو جان بر لب رسد روزی، ز عشقش کام می جویم
دلم در لحظه ی آخر، دگر پرواز نمی خواهد
به هر شعری که می گویم، به هر نغمه که می خوانم
دل شیدا ز عشق او دگر اعجاز نمی خواهد
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR